محل تبلیغات شما
فرحناز بود،سمیه عزیزی و خیلی های دیگه. فرحناز دستم را گرفت. انگار امتحان بود .نه یک جلسه معمولی . امتحان روز آخر دنیا بود شاید هم این دنیا نبود. من هراسان بودم. هنوز برای پایان امتحان آماده نبودم. برای فرحناز تعریف کردم که گرفتار خداحافظی و دل کندنش هستم. می دودیم و بین آدمها را میگشتم! . سومین کتاب فردریک بکمن هم تمام شد ، بریت ماری اینجا بود. بر خلاف انتظارم آخرش فوق العاده بود. خودمم فکر نمیکردم که بریت ماری صبح آخر بورگ را با ماشین سفیدش که در

زندگی یک دروغ مسخره بود

هر چه را می نگرم میگذرد

ولی دریغ که این شوق در نگاه تو نیست

فرحناز ,امتحان ,ماری ,آخر ,هم ,جهان ,بریت ماری ,ماری اینجا ,، بریت ,شد ، ,اینجا بود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

tarbiatbadani2